۵۶۹ | ناشناس
ادبیات فارسی آبان ۰۲, ۱۴۰۰

مثل غزل که در تب باران شروع شد
با یک غزل – حوالی آبان – شروع شد
“آقا اجازه ما دلمان تنگ می شود ”
و ماجرا درست پس از آن شروع شد
از مردِ خیس – حادثۀ اولین نگاه –
مردی که فکر کرده به پایان … شروع شد
آوازهای عاشق یک زن از آن به بعد
از کوچه های سرد شمیران شروع شد
گنجشک های عاشقی اش چرخ می زدند
در کوچه ها، اگرچه زمستان شروع شد….
#ناشناس
Photo Maryam Firuzi
#شعر #ادبیات #عاشقانه #حس_خوب #زندگی #دوستت_دارم #عکس_نوشته #دل_نوشته #lovestory #feelinggood #poetry #iran
#آدم_سربه_حوا