۶۵۱ | ناشناس
ادبیات فارسی بهمن ۲۴, ۱۴۰۰



من دلم میخواد اون موقع که صدای جفتمون از خستگی گرفته بشینم کنارت
بغلت کنم اونجوری که تو دوست داری
تو بغلم کنی اونجوری که من دوست دارم
با صدای خسته ات حرف زدنتو گوش کنم
تکون خوردن لباتو نگاه کنم
بازی کنم با رگای دستات
دلم میخواد روی بزرگترین پله برقی دنیا وایسیم و همدیگرو نگاه کنیم
که نترسم که میخوریم زمین
غرق شم توت…
دلم میخواد قهوه امو دوست نداشته باشم و بجاش قهوه ی نصفه خورده ی تورو دوست داشته باشم
دوست دارم دست ببرم تو موهات و راه برگشتو گم کنم
دلم میخواد تمام طول روزمو بدم و بجاش تورو اول صبح و آخر شب حس کنم کنارم.
#ناشناس
#شعر #ادبیات #عاشقانه #حس_خوب #زندگی #دوستت_دارم #عکس_نوشته #دلنوشته #poetry #lovestory #feelinggood #iran
#آدم_سربه_حوا